زنگره
جمله سازی با زنگره
امیر به زنگره قلد محل قرارشان میرود و افسوس از اینکه گوهر بر سر قرار حاضر نمیشود و امیر تا فصل پاییز که زمان کوچ از ییلاق به مناطق قشلاق است منتظر گوهر میماند. فصل ییلاق به پایان میرسد و گوهر از ییلاق به سوی روستای قشلاقیش " اغوذبن "به راه میافتد گوهر وقتی به"زنگره قلد"میرسد، سایه یک سیاهی را میبیند. جلوتر میرود میبیند امیر است که زیر درخت ایستاده و روی سرش کلاغ لانه درست کردهاست. امیر میگوید: