رعه

لغت نامه دهخدا

( رعة ) رعة. [ رِ ع َ ] ( ع اِمص، اِ ) پرهیزگاری. ( ناظم الاطباء ): ریعة؛ پرهیزگاری. ( منتهی الارب ). پرهیزگار شدن. ( تاج المصادر بیهقی ). || قربانی که به مکه فرستند. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ). || خوبی هیأت و زشتی آن ( از اضداد است ). ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || حالت. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ). حالت و شأن تقول: فلان حسن الرعة او سیی الرعة. ( از المنجد ). شأن. ( از اقرب الموارد ) ( از متن اللغة ).

جمله سازی با رعه

ری که دانند مر بدین سر من رعه نثر کار نظم درو
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
کون کردن
کون کردن
اسرع وقت
اسرع وقت
دودول
دودول
چیست
چیست