باکیاست

لغت نامه دهخدا

باکیاست.[ س َ ] ( ص مرکب ) ( از: با + کیاست ) زیرک. ظریف. ظریفه. کَیِّس. عاقل. فهیم. لبیب. و رجوع به کیاست شود.

جمله سازی با باکیاست

💡 از منابع شخصیت شمس الدین علی روی هم رفته اینگونه استنباط میشود که شمس الدین علی امیری کاردان و باکیاست و لایق بود و از اراده محکمی برخوردار بود که او را در اجرای اصلاحات و تثبیت امنیت و اوضاع داخل یاری داد. او با کمک این اراده محکم و قاطع، توانست اقتدار و تثبیت سربداران را پس از مرگ وجیه الدین مسعود، بازگرداند. او جدیت زیادی در انجام کارها داشت و هیچگونه تخطی و یا بی نظمی را تحمل نمی کرد و مجرم و تخطی کاران را به سختی مجازات میکرد و همین شدت عمل و جدیت او در تثبیت نظم و مجازات متخلفان باعث رونق اقتصادی و ایجاد آرامش در قلمروی سربداران شد. مثالی دیگر از جدیت و سخت گیری او را میتوان در مصادره اموال حیدر قصاب، که به باور آژند از مالیات هایی که جمع آوری کرد اختلاس کرده بود، و سخت گیری بر او برای پرداخت بدهی هایش دید.