القه

لغت نامه دهخدا

( القة ) القة. [ اِ ق َ ] ( ع اِ ) گرگ ماده. ( مهذب الاسماء ) ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). ج، اِلَق. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). ماده گرگ. ( آنندراج ). || گاهی به میمون ماده نیزگویند و نر آن را قِرد گویند نه اِلق. ( از اقرب الموارد ). بوزنه ماده. ( منتهی الارب ). ماده بوزنه. ( آنندراج ). || ( ص ) زن بدخو. ( از اقرب الموارد ). زن دلیر. ( منتهی الارب ). القة و اَلَقی ̍؛ زن سبک خیز. امراءة سریعةالوثب. لیث گوید: این دو لفظ را وصف غول و گرگ ماده و زن جری آرند بسبب خبث آنها. ( از لسان العرب از ذیل اقرب الموارد ). زن جسور و جری که زود از جای برجهد و دشمنی آغازد. ( از اقرب الموارد ).

جمله سازی با القه

از تعبير القه اليهم (به سوى آنها بيفكن ) چنين استفاده مى شود كه آن را به هنگامى كهملكه سبا در ميان جمع خويش حضور دارد بر آنها افكن، تا جاى فراموشى و كتمان باقىنـمـانـد، و از ايـنجا روشن مى شود اينكه بعضى از مفسران گفته اند هدهد وارد قصر ملكهسبا و خوابگاه او شد و نامه را بر سينه يا گلوى او