مزعی

لغت نامه دهخدا

مزعی. [ م َ عی ی ] ( ع ص ) سخن چین و نمام. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ).

جمله سازی با مزعی

شد از تخت هر مزعیان تاج خسرو به بزم فریدون روان ساغر جم