ماصر

لغت نامه دهخدا

( مآصر ) مآصر. [ م َ ص ِ ] ( ع اِ ) ج ِ مَأصِر و مَأصَر. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). و عامه آن را معاصر،به عین خوانند. ( منتهی الارب ). رجوع به مأصر شود.
ماصر. [ ص ِ ] ( ع ص ) ناقه ای که شیر او کم کم و به درنگ برآید. ج، مصار. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). ناقة و شاة ماصر، شتر و گوسپندی که شیر ازپستان آن کم کم و به درنگ برآید. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || نعجة ماصر؛ میش کم شیر. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || ( اِ ) پرده و حاجز میان دو چیز. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || آنچه بر آب افکنده شود بازداشتن کشتی را از روان شدن تا صاحب آن، حق سلطان را که بر عهده اوست بپردازد و چنین است در دجله و فرات. ( از اقرب الموارد ).
مأصر.[ م َءْ ص ِ / ص َ ] ( ع اِ ) زندان. ج، مآصر و عامه آن را معاصر خوانند. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). زندان. ( ناظم الاطباء ). || زنجیر یا طنابی که به پهنای نهر کشند تا از عبور کشتی ممانعت کند. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). مانعی که در سر راه و یا در مقابل کشتیها در رودخانه ایجاد کنند تا ده یک را وصول کنند. ( از اقرب الموارد ).

جمله سازی با ماصر

و قطب راوندى به سند معتبر از يحيى بن عبدالله روايت كرده است كه: در حيره در خدمتحضرت امام جعفر صادق عليه السلام بودم و روزى با آن حضرت سوار شديم، چونرسيديم به قريه اى كه محاذى ماصر است و نزديك به كنار شط فرات رسيديم فرمودكه: آن است، پس فرود آمد و دو ركعت نماز گزارد و فرمود كه: مى دانى كه حضرتعيسى در كجا متولد شده است ؟
((يونس بن يعقوب )) كه از بزرگان شاگردان امام ششم است مى گويد:يكسال موسم حج ((هشام بن حكم )) در منى خدمت امام صادق عليه السلام رسيد. در آن موقعهشام جوانى نورس بود و به تازگى تارهايى از مو، در صورتش روييده بود. گروهىاز شاگردان بزرگ امام صادق عليه السلام و علماى سالخورده شيعه مانند حمران بن اعين، قيس بن ماصر، و ابوجعفر احوال (مؤ من طاق ) و غيره در خدمت حضرت بودند.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
خاطرات یعنی چه؟
خاطرات یعنی چه؟
تحمیلی یعنی چه؟
تحمیلی یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز