قنسولگری

لغت نامه دهخدا

قنسولگری. [ ق ُ گ َ ] ( حامص مرکب ) رجوع به کنسولگری شود.

جمله سازی با قنسولگری

او فرزند حاج ملا محمدمهدی شریعتمدار (روحانی و مالک معروف گیلان) فرزند حاج ملا رفیع شریعتمدار گیلانی (مجتهد و متمول طراز اول ایران در عصر ناصری) بود. تحصیلات مقدماتی و سطح را در گیلان به اتمام رسانید و چندی هم دروس خارج گرفت و مجتهد شد. ضمناً زبان روسی را نیز به خوبی می‌دانست و با قنسولگری روسیه در رشت مناسبات حسنه‌ای داشت.
ستارخان و باقرخان از زد و خورد با قوای دولت، یکی بعنوان کدخدای محله امیرخیز و دیگری بعنوان کدخدای محله خیابان نام و شهرتی برای خود تحصیل کرده و هرکدام دارای اصحاب و پیروانی شده‌اند که اکنون همان پیروان به جان مردم افتاده‌اند، به حواله شخصی مالیات وصول می‌کنند و اتباع خود را به خانه‌های متمولین می‌فرستند و از آن‌ها به زور پول می‌گیرند و اسباب زحمت می‌شوند. عده کثیری از اهالی شهر برای اینکه از مزاحمت مأموران این دو نفر در امان باشند در اطراف قنسولگری روسیه خانه اجاره کرده‌اند و متحصن‌اند. نخستین وظیفه من (بعنوان والی مشروطه‌خواه) استقرار امنیت در شهر است.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال اوراکل فال اوراکل فال لنورماند فال لنورماند فال سنجش فال سنجش فال نخود فال نخود