عنقاء

عنقاء

عنقاء، موجودی افسانه‌ای و شگفت‌انگیز است که در داستان‌ها و افسانه‌های مختلف به عنوان نماد تجدید حیات و نو شدن شناخته می‌شود. این پرنده زیبا و جادویی به خاطر توانایی خاص خود در آتش زدن و دوباره زنده شدن از خاکسترهایش، در فرهنگ‌ها و ادبیات مختلف مورد تحسین قرار گرفته است. در بسیاری از داستان‌ها، عنقاء به عنوان نمادی از امید و قدرت در برابر مشکلات و چالش‌ها ظاهر می‌شود. به عنوان مثال، در ادبیات ایرانی، همین موجود افسانه‌ای نمایانگر روحیه‌ای است که هرگز تسلیم نمی‌شود و همواره به دنبال نوآوری و تجدید حیات است. این نماد به ما یادآوری می‌کند که در زندگی نیز ممکن است با مشکلات و سختی‌هایی مواجه شویم، اما باید به قدرت درون خود ایمان داشته باشیم و از هر سقوطی دوباره برخیزیم. در واقع، عنقاء به نوعی تجسمی از اراده و پایداری انسان است که می‌تواند از هر بحران و ناامیدی، فرصتی برای رشد و پیشرفت بسازد. این مفهوم عمیق نه تنها در اسطوره‌ها بلکه در زندگی واقعی ما نیز قابل مشاهده است، جایی که انسان‌ها با استفاده از تجربیات تلخ خود، به سمت موفقیت و کامیابی حرکت می‌کنند. به همین دلیل، داستان عنقاء همچنان الهام‌بخش بسیاری از افراد در جستجوی نوید و زندگی دوباره است و نشان‌دهنده این واقعیت است که زندگی همواره فرصتی برای آغاز دوباره به ما می‌دهد.

لغت نامه دهخدا

عنقاء. [ ع َ ] ( ع ص ) مؤنث أعنق. زن درازگردن. ( از اقرب الموارد ) ( از منتهی الارب )( از ناظم الاطباء ). رجوع به اعنق شود. || ( اِ ) سختی و بلا. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). سختی زمانه. ( آنندراج ). داهیة. ( اقرب الموارد ). || سر پشته. ( ناظم الاطباء ). سر تپه. ( از اقرب الموارد ). || پشته گسترده بر زمین. ( ناظم الاطباء ). || ( اِخ ) نام پرنده ای است معروف الاسم ومجهول الجسم. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). و آن را العنقاء المُغرِب و عنقاء مُغرب و عنقاء مُغربة، با توصیف و عنقاء مُغرب، بصورت اضافه نیز گویند. ( از اقرب الموارد ). سیمرغ را گویند، و او را عنقای مُغرب خوانند و بسبب مُغربیت حمل بر چیزهای نابود و معدوم و عدم کنند. ( از برهان قاطع ). طایری است درازگردن که نزد بعضی وجود فرضی دارد، چرا که هیچکس آن را ندیده است. و در نفائس الفنون از تفاسیر مسطور است که در زمین اصحاب الرس مرغی بس عظیم با چهار پای، و روی مانند آدمی و با پرهای الوان و به افراط درازی گردن پیدا شده بود، هر جا که کودکی دیدی ببردی. آن قوم پیش حنظلةبن صفوان که پیغمبر ایشان بود رفته از آن شکایت کردند. حنظله دعا کرد، حق تعالی آن مرغ را در بعضی از جزائر انداخت، و آن در جزائر، فیل و اژدها را شکار کرده میخورد. ( از آنندراج ) ( از غیاث اللغات ). رجوع به عنقا شود. || ( ع اِ ) در اصطلاح صوفیه، عبارت از هیولی است زیرا هیولی دیده نشود مانند سیمرغ. و انسان کامل را نیز عنقا گویند. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ) ( از فرهنگ مصطلحات عرفا ). و رجوع به دستور العلماء ص 382 و تعریفات جرجانی و آنندراج شود.
- عنقامهر؛ دارای مهری چون عنقا. بمجاز، پرمهر ( ازعنقای بمعنی انسان کامل ):
مرغ را دیدی که عنقامهر و زال اندیشه بود
خانه رستم بعنقا دادی احسنت ای ملک.خاقانی.|| در اصطلاح عرفا، عقل فعال است. ( از فرهنگ لغات و اصطلاحات فلسفی ).
عنقاء. [ ع َ ] ( اِخ ) پادشاهی بود از قضاعة. ( منتهی الارب ).
عنقاء. [ ع َ ] ( اِخ ) لقب ثعلبةبن عمروبن عامر ازدی، بدان جهت که درازگردن بود. ( منتهی الارب ).
عنقاء. [ ع َ ] ( اِخ ) پشته ای است فوق کوهی بلند. ( منتهی الارب ). گویند تپه ای است بالای کوهی کوچک و مشرف، که عبداﷲبن مجیب قتال چون شخصی را کشته بود از ترس سلطان بدانجا پناهنده شد. و آن را در نواحی بحرین دانسته اند. رجوع به معجم البلدان شود.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] عَنقاء، پرنده ای نا شناخته است.
از نظر لغویان، عنقا پرنده ای ناشناخته است که مردم در حدّ نام آن را می شناسند و چیزی از ویژگیهای آن نمی دانند. در بعضی روایات، عنقا از مسخ شدگان شمرده شده است.

جملاتی از کلمه عنقاء

115- شعر از ميرزا محمد حسين عنقاء، بر گرفته از آيينه ايثار.
آستان تو بود مرکز سلطان هما قاف عنقاء قدم شرفۀ ایوان شما
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم