عشرت انگیز

لغت نامه دهخدا

عشرت انگیز. [ ع ِ رَ اَ ] ( نف مرکب ) عشرت انگیزنده. برانگیزنده عشرت و کامرانی:
زگال ارمنی بر آتش تیز
سیاهانی چو زنگی عشرت انگیز.نظامی.پگه تر زآن بتان عشرت انگیز
میان دربست شاپور سحرخیز.نظامی.و رجوع به عشرت شود.

فرهنگ فارسی

عشرت انگیزنده برانگیزنده عشرت و کامرانی

جمله سازی با عشرت انگیز

💡 آخر ای دلبر نه وقت عشرت انگیزی شدست آخر ای کان شکر وقت شکرریزی شدست

💡 در کشور هند عشرت انگیز کی دیده کسی بخواب توبه

💡 ولیکن چون هوای بیستون نیز بود چون دشت ارمن عشرت انگیز

💡 بده ساقی آن جام لبریز را بده بادهٔ عشرت انگیز را