شفاعت خواه

لغت نامه دهخدا

شفاعت خواه. [ ش َ ع َ خوا / خا ] ( نف مرکب ) شفاعت خواهنده. شفیعشونده. درخواست بخشایش کننده.خواهشگر. شافع. شفیع. ( یادداشت مؤلف ):
اگر محمد اندر مقام محموداست
گناه امّت خود را ز حق شفاعت خواه...سوزنی.راهنمای خلق به طریق هُدی و شفاعت خواه امت به روز جزاست. ( فارسنامه ابن البلخی ص 1 ).
هر چه بفرستی به رسوایی کشد
دل شفاعت خواه رسوایی فرست.خاقانی.مرقعبرکش نرماده ای چند
شفاعت خواه کارافتاده ای چند.نظامی.

فرهنگ فارسی

شفاعت خواهنده شفیع شونده

جمله سازی با شفاعت خواه

دمی ای صدر دین عطار را باش شفاعت خواه او شو کار را باش
گه آن با این عتاب اندیش گشتی شفاعت خواه جرم خویش گشتی
نفس و شیطان زد کریما راه من رحمتت باشد شفاعت خواه من
گر نه او باشد شفاعت خواه تو کی شود نور یقین همراه تو
شفاعت خواه بادا پیش داور براق و دلدل او را روز محشر
نه ز دردش هیچ کس آگاه بود نه کسش آنجا شفاعت خواه بود
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
محتمل
محتمل
گویا
گویا
رویت
رویت
شهرت
شهرت