دست نگر

لغت نامه دهخدا

دست نگر. [ دَ ن ِ گ َ ] ( نف مرکب )نگرنده به دست کسی. مقلد. پیرو. دنباله رو: نظیرة؛ مهتر قوم که مردم در هر امور به وی نگرند و دست نگر اوباشند. ( منتهی الارب ). نظور؛ مهتر که مردم دست نگر اوباشند و به وی نگرند در هر امر از امور. ( منتهی الارب ). || محتاج و نیازمند. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

نگرنده به دست کسی. مقلد. پیرو

جمله سازی با دست نگر

زشت کسی کو نشد مسخره یار خوب دست نگر پا نگر دست بزن پا بکوب
لیک در سطح کف دست نگر که هویدا بود خطوط دگر