دست بالایی

لغت نامه دهخدا

دست بالایی. [ دَ ] ( حامص مرکب ) دست بالا بودن. مسلط بودن. معزز بودن. مظفر بودن:
سر فروتنی انداخت پیری اندرپیش
پس از غرور جوانی و دست بالائی.سعدی.|| ابتدای کشتی گیری و درآمد بر خصم. ( لغت محلی شوشتر، نسخه خطی ). || زورآزمائی با قوت دست. ( غیاث ). زورآزمائی. ( آنندراج ). || دست مالیدن که به عربی ملامسه است. ( لغت محلی شوشتر، نسخه خطی ). || حیله و مکر و نیرنگ و حقه بازی. ( ناظم الاطباء ). || تعدی و بی حسابی. ( لغت محلی شوشتر، نسخه خطی ). || ( اِ مرکب ) آنچه کسی در دست داشته باشد و همه را در قمار ببازد. ( از لغت محلی شوشتر، نسخه خطی ).

جمله سازی با دست بالایی

غبارم، هیچکس را نیست بر من دست بالایی همیشه خاکساری بر سریر عزتم دارد
بیا که با تو نداریم دست بالایی چرا به خون دل من دو دست آلایی
یَدُ اللّه است یَدُ اللّه فَوْقَ أَیْدِیْهم به غیر دست خدا نیست دست بالایی
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
ارکان یعنی چه؟
ارکان یعنی چه؟
شی یعنی چه؟
شی یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز