لغت نامه دهخدا
خفته چشم. [ خ ُ ت َ / ت ِ چ َ / چ ِ ] ( ص مرکب ) خوابیده چشم. آنکه چشم مخمور دارد. || آنکه چشم باز ندارد. افتاده چشم. اعمش. ( زمخشری ).
خفته چشم. [ خ ُ ت َ / ت ِ چ َ / چ ِ ] ( ص مرکب ) خوابیده چشم. آنکه چشم مخمور دارد. || آنکه چشم باز ندارد. افتاده چشم. اعمش. ( زمخشری ).
خوابیده چشم آنکه چشم مخمور دارد
💡 گر باد را نبینی، ای خاک خفته چشم گر باد نیست از چه سبب در هواستی
💡 شبی تاریک و خفته چشم اغیار تو گفتی گیتی از مردم تهی بود
💡 بر گوشه عذار تو مستیست خفته چشم نزدیک صبح از پی آن می رود به خواب
💡 ای به خشم از بر من رفته و تنها خفته چشم را گوی که چندین طرف خواب بپوش