لغت نامه دهخدا خرقه دار. [ خ ِ ق َ / ق ِ ] ( نف مرکب ) خرقه پوش: خرقه داران تو مقبول چو لابدسگالان تو مخذول چو لات.خاقانی.
جمله سازی با خرقه دار بت بزی خرقه داری اهلی از تقوی ملاف تا نسوزد برق غیرت خرقه پشمینه ات به هویی می توان افلاک را زیر و زبر کردن جوانمردی زسلک خرقه داران بر نمی خیزد