حنایت

لغت نامه دهخدا

حنایت. [ ح ِ ی َ ] ( ع مص ) رجوع به حنایه شود.
حنایة. [ ح ِ ی َ ] ( ع اِ ) انحناء و کجی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( اقرب الموارد ). || ( ع مص ) پیچیدن دست. || خم دادن چوب. || خراشیدن چوب را. || پوست باز کردن. || دو تا کردن پشت را. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ).

جمله سازی با حنایت

خون پامالی که چون رنگ حنایت داده‌اند آبرو گردد اگر بر جا توانی ریختن
دستم در آستین شده از خون دل نگار تا دیده ام زرنگ حنایت نگار، پا