لغت نامه دهخدا
جاودان کردن. [ وِ ک َ دَ ]( مص مرکب ) ابدی ساختن. تخلید. ( زمخشری ). تَأبید.
جاودان کردن. [ وِ ک َ دَ ]( مص مرکب ) ابدی ساختن. تخلید. ( زمخشری ). تَأبید.
💡 خدای جاودان ملک و بقای جاودان دادت ترا باید خداوندی و میری جاودان کردن
💡 به کیمیای اثر می توان درین عالم دو روزه هستی خود عمر جاودان کردن
💡 کیمیاگری نیز در عهد صفوی رونق داشت. کیمیاگران بهدنبال تبدیل فلزات به طلا و جاودان کردن عمر انسان توسط مایعی که "اکسیر" مینامیدند بودند. کار خود را با دعا و طلسم و تعبیرات متافیزیکی در هم آمیختند و از علوم اسرار آمیز دم میزدند. در همین زمان در اروپا، علم شیمی به عنوان علم شناخت تجزیه و ترکیب تجربی و آزمایشگاهی مواد درحال تکوین و توسعه بود.