لغت نامه دهخدا جامه وار. [ م َ / م ِ ] ( اِ مرکب ) جاموار. شال و پارچه گل دار. پارچه پنبه ای الوان. ( ناظم الاطباء ). || به اندازه یک جامه. بقدر جامه.
جمله سازی با جامه وار دزدیده دل ز حسنت از عشق جامه واری تا شحنه فراقت دستان دل بریده پیراهن تو قصد تو خواهد نمود اگر یک جامه وار دور ز پیراهنت شوم شوخ درزی را شبی در بر کشیدم جامه وار بر دکانش رفتم و او را برآوردم ز کار