تنگ بهر

لغت نامه دهخدا

تنگ بهر. [ ت َ ب َ ]( ص مرکب ) کم نصیب. فقیر. بی چیز. کم نعمت:
نشان داد داننده از کار شهر
که شهریست این از جهان تنگ بهر.نظامی.رجوع به تنگ و دیگر ترکیبهای آن شود.

فرهنگ فارسی

کم نصیب. فقیر.بی چیز

جمله سازی با تنگ بهر

وسعت دل می‌دهم چون غنچه شبها تا سحر تا نباشد تنگ بهر غم، فضای سینه‌ام
نشان داد داننده از کار شهر که شهریست این از جهان تنگ بهر