تلقیم

لغت نامه دهخدا

تلقیم. [ ت َ ] ( ع مص ) فروخورانیدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). نخوردن شتر تا آنکه با دست فروخورانندش چیزی را. ( از اقرب الموارد ).

جمله سازی با تلقیم

میان چار دیواری به خاکش کردم و از خون سر گورش بیند و دم چو تلقیم کردم ایمانش
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ای چینگ فال ای چینگ فال تاروت فال تاروت فال تاروت فال تاروت فال ورق فال ورق