لغت نامه دهخدا
تف وتاب. [ ت َ ف ُ ] ( ترکیب عطفی، اِ مرکب ) از تف بمعنی گرمی و حرارت و تاب به همین معنی:
از بهر که بایدت بدینسان شو و گیر
وز بهر چه بایدت بدینسان تف و تاب.کسایی.نسوزد تنش زآتش و تف و تاب
ز دریاست خود بیم نایدش ز آب.اسدی.رجوع به تف و تاب وتب و تفت و دیگر ترکیبهای آن شود.