تضیف

لغت نامه دهخدا

تضیف. [ ت َ ض َی ْ ی ُ ] ( ع مص ) مهمان شدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ). مهمان گردیدن نزدیک کسی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). بمهمانی آمدن کسی را.( از اقرب الموارد ). || خواستن از کسی تا او را مهمان کند. ( از اقرب الموارد ). || به غروب نزدیک شدن آفتاب. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || خمیدن ومیل کردن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ).

جمله سازی با تضیف

💡 که گردرباء بسم اللّه ز اسرار کنم تضیف بیش از ده شتروار

💡 در فیبرهای نوری، تضعیف، نرخ کاهش شدت نور سیگنال تعریف می‌شود. به دلیل تضیف کمتر فیبر پلاستیکی نسبت به فیبر شیشه‌ای (که تضعیف پایینی دارد) کابل‌های فیبر نوری شیشه ای برای فواصل دور، و فیبر پلاستیکی برای فواصل کوتاه‌تر استفاده می‌شود. گاهی به دلیل تطبیق توان ارسال کننده و گیرنده، کاهش توان وروردی و جلوگیری از آسیب گیرنده، به عمد از تضعیف‌کننده‌های نوری استفاده می شود. تضعیف نور، در اقیانوس‌نگاری فیزیکی نیز مهم است. کاربرد مهم دیگر این اثر در رادار هواشناسی است. بسته به طول موج استفاده شده در رادار، قطرات باران بخشی از پرتو ساطع شده‌ که کمابیش قابل توجه است، را جذب می‌کنند.

سرزمین یعنی چه؟
سرزمین یعنی چه؟
امجق یعنی چه؟
امجق یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز