تراد

لغت نامه دهخدا

تراد. [ ت َ رادد ] ( ع مص ) از یکدیگر ردکردن. ( آنندراج ). فسخ معاهده کردن و بر هم زدن معاهده. ( ناظم الاطباء ). فسخ کردن بیعی با رضایت طرفین. ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ). || نزاع کردن و مجادله کردن. ( ناظم الاطباء ). شکوخیدن زبان در جواب. ( اقرب الموارد ). || بازگشتن آب از مجرای خود به حاجزی. ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ).

فرهنگ فارسی

از یکدیگر رد کردن. فسخ معاهده کردن و برهم زدن معاهده. فسخ کردن بیعی با رایت طرفین. نزاع کردن و مجادله کردن. یا شکوخیدن زبان در جنوب. یا بازگشتن آب از مجرای خود به حاجزی.

جمله سازی با تراد

💡 گفتند تنها بودن کی درست آید گفت: وقتی که از نفس خویش عزلت گیری و آنچه ترادی نوشته‌اند امروز درس تو شود.

خویشان یعنی چه؟
خویشان یعنی چه؟
سلیطه یعنی چه؟
سلیطه یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز