بعبر

لغت نامه دهخدا

بعبر. [ ب َ ب َ ] ( اِ صوت ) آوای کبوتر. بغبغ. بغبغو کردن. ( دزی ج 1 ص 98 ).

جمله سازی با بعبر

بحق حرمت تو، خسروا و نعمت تو که عبرت از من بیچاره مانده بد بعبر
کوششی کردی اندران موضوع که از آن ماند آسمان بعبر
نبود عبرت بسیار تا ندانستم کنونکه دانستم زو بمانده ام بعبر
تا... یه فرو رفت به آهستگی آن بار گفتا که ز کار تو بماندم بعبر بر
اگر چه کار خرد عبرت است سرتاسر نگر چگونه نماید همی خرد بعبر
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال مکعب فال مکعب فال نخود فال نخود فال ماهجونگ فال ماهجونگ استخاره کن استخاره کن