بترک

لغت نامه دهخدا

بترک. [ ] ( معرب، اِ ) یونانی شده پاتریارک. ( از دزی ج 1 ص 50 ).
بترک. [ ب ِ ت َ ] ( اِ مرکب ) ( از: ب + ترک ) کلمه دعا که هنگام وداع گویند یعنی خداحافظ. ( ناظم الاطباء ).
- بترک گفتن؛ خداحافظ گفتن. ( ناظم الاطباء ).
- || فراغت حاصل کردن از کاری. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به ترک شود.

فرهنگ فارسی

کلمه دعا است که هنگام وداع گفته میشود

جمله سازی با بترک

تو را در آتش نمرود شهوتست و مقام بترک نفس تو آذر بخود گلستان کن
حاجت بترک تاج ندارد طریق عشق محمود باش و بندگی چون ایاز کن
بترک اسم دارد قسم ثانی چو درویشی همی باید که دانی
بترک آن مه نامهربان نباید گفت کنار از آن بت لاغر میان نشاید کرد
دادی بترک چشمت از چه حکومت دل کی کشور مسلمان بر کافری توان داد
بترک ذکر و فکر خود بگوئی بیکره دست ودل زانجمله شوئی