باقیه

کلمه باقیه در برخی از متون به معنای ذریه و فرزندان نیز به کار می‌رود و به نسل‌های بعدی و آنچه که از یک فرد یا یک خانواده به جا می‌ماند، اشاره دارد. این مفهوم نشان‌دهنده ادامه حیات و وجود نسل‌های بعدی است که از والدین به ارث می‌برند. به طور کلی، واژه باقیه در این معنا به ماندگاری و استمرار نسل‌ها و ارتباط آن‌ها با اجداد اشاره دارد.

لغت نامه دهخدا

( باقیة ) باقیة. [ ی َ ] ( ع ص، اِ ) تأنیث باقی. آنکه بپاید. زنده. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). ج، باقیات، بَواق. ( از اقرب الموارد ). || عمل صالح. || گاهی بجای مصدر استعمال شود. بقاء. و منه قوله تعالی: فهل تری لهم من باقیة؛ ای بقاء. ( منتهی الارب ). || البقیه و الباقیه، هر عبادتی که قصد از آن وجه خدای تعالی باشد و بهمین دلیل آمده است که: بقیةاﷲ خیر لکم. ( از تاج العروس ). بقیه عبارت از مراقبت و طاعة است. ( تاج العروس ). و رجوع به باقیات شود.

فرهنگ عمید

= باقی

فرهنگ فارسی

مونث باقی، باقیات و صالحات، عمل های نیک، کارهای خوب و آثار خوب که از انسان است
( اسم ) مونث باقی: آثار باقیه. جمع: باقیات بواقی

فرهنگ اسم ها

اسم: باقیه (دختر) (عربی) (مذهبی و قرآنی) (تلفظ: bāqiye) (فارسی: باقيه) (انگلیسی: baghiye)
معنی: مونث باقی، باقیات و صالحات، ( مؤنث باقی )، عمل صالح، آن که یا آنچه وجود دارد، موجود، پاینده، پایدار

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی بَاقِیَةً: باقی -ماندگار
معنی عَقِبِهِ: ذریه و فرزندانش ( در عبارت "جَعَلَهَا کَلِمَةً بَاقِیَةً فِی عَقِبِهِ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ ")
ریشه کلمه:
بقی (۲۱ بار)

جملاتی از کلمه باقیه

جامعهٔ مننا سازمان قبیله‌ای را تا حدّ معتنابهی حفظ نموده بود. این نکته جالب است که متون اورارتویی دولت مزبور را کشور مانا می‌خوانند ولی منابع آشوری تقریباً همیشه آن را کشور ماننا می‌نامند. آثار باقیه از آشوریان، گذشته از منناییان از بسیاری قبایل دیگر نیز که جزو کشور مننا بودند نام می‌برند از قبیل تئورلی‌یان، مسیّ‌یان، دالی‌ییان، سونبی‌یان، کوموردیان.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم