باران ریز

لغت نامه دهخدا

باران ریز. ( اِ مرکب ) بمعنی آبریز و میزاب و ناودان. ( آنندراج ). ناودان و میزاب. ( ناظم الاطباء ). مدرار. ( ترجمان القرآن ).

فرهنگ فارسی

( اسم ) آبریز ناودان.

جمله سازی با باران ریز

پا بنالیدی تو لختی دوستداران ترا دیده ها گشتست باران ریز و دلها ریز ریز
از کف او ابر باران ریز شد از دم او بحر لؤلؤ خیز شد
چو برق از آتش دل تیز گشته چو ابر از چشم، باران ریز گشته
بر سر تشنه شود باران ریز گردد از بادیه طوفان انگیز
از هجر تو ابر چشم باران ریز است بر جان و دلم غم تو آتش بیز است