بار جستن

لغت نامه دهخدا

بار جستن. [ ج ُ ت َ ] ( مص مرکب ) رخصت یافتن. اجازت گرفتن برای دخول بنزد شاه یا امیری:
بر درگهش نشسته بزرگان و مهتران
ازبهر بار جستن و بر ما گشاده در.فرخی.

جمله سازی با بار جستن

💡 خرد درجهان چون درخت وفاست وزو بار جستن دل پادشاست

💡 بر درگهش نشسته بزرگان و مهتران از بهر بار جستن و بر ما گشاده در

💡 ز دود تنگ فضای سپند این محفل به دوش ناله‌ گرفته‌ست بار جستن خویش