انارت

لغت نامه دهخدا

انارت. [ اِ رَ ] ( از ع، مص ) روشن کردن: ذکر مقامات او در نصرت دین و انارت معالم یقین از عرض دریا بگذشت. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 262 ). || روشن شدن. و رجوع به انارة و اناره شود.
انارة. [ اِ رَ ] ( ع مص ) روشن شدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( آنندراج ) ( ترجمان علامه مهذب عادل بن علی ):
انارةالعقل مکسوف بطوع هوی
و عقل عاصی الهوی یزداد تنویراً.؟ || روشن کردن جای و جز آن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). روشن کردن. ( از اقرب الموارد ). ( آنندراج ) ( ترجمان علامه مهذب عادل بن علی ). || گل کردن درخت. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). شکوفه آوردن درخت. ( از اقرب الموارد ). || خوبروی شدن. || آشکار گردیدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). || بانگ برزدن بر کسی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || علم و نگار کردن در جامه، گویند انار الثوب و چنین است هناره مانند اراقه و هراقه. ( از منتهی الارب ). نگارین کردن جامه را. ( ناظم الاطباء ). جامه را علم کردن. ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). و رجوع به اناره و انارت شود.
- اناراﷲبرهانه، اناراﷲبراهینهم؛ رجوع بهمین مواد شود.

فرهنگ فارسی

روشن کردن: ذکر مقامات او در نصرت دین و انارت معالم یقین از عرض دریا بگذشت. یا روشن شدن.

جمله سازی با انارت

جز دل و دست تو در انارت و بخشش کس نشنیدست زیر گنبد گردان
از می صافی رخشنده انارتها شد کاسه ای چند درین بزم انارت کردند