ام عزم

لغت نامه دهخدا

ام عزم. [ اُم ْ م ِ ع ِ ] ( ع اِ مرکب ) اِست. ( المرصع ).کون. ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). در اقرب المواردام العزم با الف و لام است. و رجوع به ام العزم شود.

فرهنگ فارسی

کون. در اقرب الموارد ام العزم با الف و لام است.

جمله سازی با ام عزم

ز کویش کرده ام عزم سفر ای گریه کاری کن که در اول قدم ماند مرا از اشک پا در گل
می کند اسباب عیش از خانه ام عزم سفر روشنی از شمع و روغن از چراغم می رود
وادی درد و بلا در عشق هر یک منزلست کرده ام عزم سفر، منزل، بمنزل می روم
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
دلاور
دلاور
داشاق
داشاق
لطیف
لطیف
کونی
کونی