العزى

عُزّی نام یکی از بت‌های بزرگ و مشهور در نزد اعراب پیش از اسلام بود، به‌ویژه در میان قبیله قریش که جایگاهی ویژه داشت. این بُت در محلی به نام «وادی نَخله شامیّه» واقع در مسیر راه عراق به مکه و در بالای ذات ععرق قرار داشت. عُزّی تا بدان حد مورد احترام و تقدیس قبیله قریش بود که درّه‌ای به نام سِقام در منطقه حِراض» را به عنوان حریم و پناهگاه آن اختصاص داده و آن را هم‌تراز حرم کعبه می‌دانستند. در کنار این بُت، قربانگاهی به نام غَبغَب وجود داشت که در آن مراسم قربانی انجام می‌شد.

خادمان و متولیان بُت عُزّی از طایفه بنی‌سلیم و از خاندان نُوشیبان بن جابر بن مُرّه بودند که آخرین سرپرست آنان فردی به نام ذُبیحه محسوب می‌شد. این بُت برای سال‌ها به عنوان نماد قدرت و عظمت در نزد مشرکان عرب باقی ماند و مورد پرستش قرار گرفت. با ظهور اسلام و گسترش آن در سرزمین حجاز، در آستانه سال فتح مکه، پیامبر اکرم خالد بن ولید را مأمور کرد تا به سمت بتکده عُزّی حرکت کرده و آن را ویران کند. این اقدام نمادین، نقطه پایانی بر پرستش این بُت بود و نشان‌دهنده پیروزی توحید بر شرک در شبه‌جزیره عربستان به شمار می‌رود.

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] ریشه کلمه:
عزی (۱ بار)
به ضم (ع). آن بتی بود مشهور. در فرهنگ قصص القرآن تألیف آقای صدر بلاغی ص 342 آمده: عُزّی یکی از بزرگترین بتهائی است که از طرف عرب مخصوصاً قبیله قریش پرستیده می‏شد. بتکده عزّی در وادی نخله شامیّه بالای سر «ذات عرق» میان راه عراق و مکّه بود و احترام آن بت نزد قریش بدان پایه بود که دره‏ای از وادی «حراض» را که «سقام» نام داشت بست و پناهگاه آن ساخته بودند و آن را با حرم کعبه برابر می‏نهادند و آن بت قربانگاهی داشت که ذبایح را در آن سر می‏بریدند و نام قربانگاه «غبغب» بود. خدّام بت عزّی بنوشیبان بن جابر بن مرّه از بنی سلیم بودند و آخرین ایشان «دبیّه» نام داشت. بت عزّی همچنان در اوج عزّت و عظمت خود باقی بود تا خدای تعالی پیغمبرش را فرستاد و چون اسلام در عربستان منتشر شد و سال فتح مکّه فرا رسید پیغمبر «صلّی اللّه علیه و آله و سلم» خالد بن ولید را مأمور ساخت تا به طرف بتکده عزّی رهسپار شد و آن را ویران ساخت. آنچه از قصص قرآن نقل شد در کتاب الاصنام ابن کلبی چاپ قاهره سال 1332 قمری صفحه 17 تا 27 مذکور است و آن ظاهر می‏شود که عزّی بزرگترین بت در نزد قریش بود در ص 18 گفته: «و کانت اعظم الاصنام عند قریش» و در ص 23 گفته: چون رسول خدا «صلّی اللّه علیه و آله و سلم» از عبادت آن نهی کرد این مطلب بر قریش گران آمد ابواصیحه (سعید بن عاص بن امیّه) در مرض مرگ آخرین دقائق عمر خویش را تمام می‏کرد، ابولهب به عیادت وی آمد و دید که او گریه میکند گفت: علت گریه‏ات چیست؟ آیا از مرگ می‏ترسی آن لابد خواهد آمد؟ ابواصیحه گفت: نه می‏ترسم پس از من عزّی را عبادت نکنند. ابولهب (در مقام دلداری به آن مرید شیطان) گفت: به خدا در حیات تو به خاطر تو عزّی را عبادت نکرده‏اند تا به سبب مرگ تو دست از عبادتش بکشند. ابو اصیحه گفت: اکنون دانستم که جانشین دارم و جایم خالی نخواهد ماند و از ثبات ابولهب در عبادت عزّی، به شگفت شد. و در ص 27 گوید: در هیچ یک از پنج بت که عمرو بن لحّی به قریش داده بود به آن عظمت قائل نبودند که درباره عزّی بودند. رسول خدا «صلّی اللّه علیه و آله و سلم» خالد را فرستاد درختی را (که در کنار بتکده و مورد تقدیس بود) قطع کرد، بتکده را ویران ساخت و بت را به شکست. از این سخن معلوم می‏شود که بت عزّی از سنگ یا فلز بوده است. این مطالب در مغازی واقدی نیز یافت می‏شود. بعضی احتمال داده‏اند: بت عزّی درختی بوده که قبیله غطفان به آن عبادت می‏کردند و برای آن خانه‏ای بنا کرده بودند. وجدی در دائرة المعارف بعد از گفتن اینکه عزّی نام بتی بود برای قریش. درخت بودن آن را نسبت به قول داده است. در مجمع نیز این قول نقل شده است. ایضاً در مجمع فرموده: به قولی لات، منات، عزّی هر سه از سنگ بودند که آنها را در کعبه گذاشته وعبادت می‏کردند. بت عزّی همان است که چون رسول خدا «صلّی اللّه علیه و آله و سلم» پس از شکست «احد» به بالای آن کوه رفت ابوسفیان درپائین کوه شعار شرک را با صدای بلند خواند و گفت: «نَحْنُ لَنَا الْعُزّی وَ لاعُزّی لَکُم». آن حضرت در جواب فرمود: «اَللّه مَوْلانا وَ لا مَوْلی لَکُمْ» به قولی این جواب را علی «علیه السلام» به دستور آن حضرت داد. عقیده عرب درباره عزّی‏. ظهور آیات در آن است که عرب سه بت فوق را دختران خدا می‏دانسته‏اند لذا فرموده: از لات و عزّی و منات به من خبر دهید آیا برای شماست پسر و برای خدا است دختر؟!! آن وقت این قسمت ظالمانه است که پسر را به خود و دختر را به خدا نسبت می‏دهید. اینها جز نامهائی نیستند که شما و پدرانتان در آورده‏اید. به نظر المیزان: این سه بت را به صورت ملائکه ساخته بودند و ارباب آنها را که ملائکه باشند بنات الله می‏دانستند. در مجمع این مطلب را به قول نسبت داده است در این صورت باید آیات را طوری معنی کرد که این مطلب از آنها فهمیده شود.

جمله سازی با العزى

آنگاه خديجه آن جناب را نزد پسر عمش ورقه بننوفل بن اسد بن عبد العزى كه در جاهليت از بت پرستى به كيش نصرانيت در آمده بود آورد، و ابن ورقه زبان عبرانى را مى دانست و انجيل را به طور كامل به عبرانى مى نوشت، مردى سالخورده و نابينا بود خديجه گفت: اى پسر عم كمى به سخنان پسر برادرت گوش كن.