ارتاح

لغت نامه دهخدا

ارتاح. [ اَ ] ( اِخ ) نام حصنی است منیع و عاصمه ای از اعمال حلب و بدان منسوبست حسین بن عبداﷲ الأرتاحی و ابوعبداﷲ محمدبن احمدبن حامدبن مفرّج بن غیاث الارتاحی. ( از معجم البلدان ). و صاحب قاموس الاعلام ترکی گوید: قصبه کوچکی است واقع در مسافت یکساعتی قصبه «حارم » از ولایت حلب. در قدیم شهری بسیار معتبر و مستحکم بوده است ودر جنگهای صلیبی محاربات خونین بدانجا وقوع یافته. || نیز نام قریه ای است در سنجاق حوران از ولایت حوران از ولایت سوریه که گویند چشمان حضرت یعقوب در آنجا بینا شد و از اینرو آنرا ارتاح البصر نیز نامند و هر دو موضع مسقط رأس عده کثیری از علماست.

جمله سازی با ارتاح

از این حمله و درگیری‌ها تنها نورالدین سود برد که به حلب بازگشت و به پیگیری اجرای تصمیم‌های خویش، یعنی آزادسازی کل سرزمین‌های انطاکیه واقع در شرق رود عاصی برآمد. هنوز سال ۱۱۴۷ میلادی پایان نیافته بود که ارتاح، کفرلاتا، بلاط و بسرفوت به تصرف وی درآمد و به این ترتیب نورالدین نشان داد که می‌تواند بزرگ‌ترین دشمن صلیبیون باشد.
نورالدین به عقب راندن صلیبیون از دژهای شمال ادامه داد. او در سال ۱۱۵۰ میلادی بر دژهای ارزجان و تل کشفان چیره شد و آنگاه دو پادگان ارتاح و حارم را تصرف کرد. سپس رهسپار غرب گردید و خود را به نزدیکی انطاکیه رساند. او به حملات خویش ادامه داد تا به سویدیه رسید. در این زمان ژوسلین، کنت رها، در کمینی که شماری از سپاهیان ترک برایش نهاده بودند افتاد. نورالدین شماری از نیروهای خود را فرستاد تا وی را از دست کسانی که اسیرش کرده بودند، رها سازند و فرمان داد چشمانش را میل کشیدند و او را در حلب به زندان افکندند. وی همچنان در آن‌جا ماند و نه سال بعد جان سپرد.