نهان داشت

لغت نامه دهخدا

نهانداشت. [ ن ِ / ن َ ] ( مص مرکب مرخم، اِمص مرکب ) کتمه. ( منتهی الارب ). کتم. کتمان.

جمله سازی با نهان داشت

رخش را قطرههای خون نهان داشت بروشد خونفشان گر سنگ جانداشت
امروز چه بودش که ز من روی نهان داشت سراز چه سبب بر من بیچاره گران داشت
رازی که از زمانه نهان داشت آسمان راند در این زمانه همی بر زبان تو
بخواند آن خط شاه بر پنج تن نهان داشت زان نامدار انجمن
آن جلوه که در پرده روش های نهان داشت از پرده برآمد روشی بهتر از آن داشت
گمان برداشت چون خود را نهان داشت در اینجا بود خود را جان جان یافت
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
تحمیلی یعنی چه؟
تحمیلی یعنی چه؟
ضمیمه یعنی چه؟
ضمیمه یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز