مسقام

لغت نامه دهخدا

مسقام. [ م ِ ] ( ع ص ) بیمار غنج، و مرد بسیاربیماری. ( منتهی الارب ). کثیرالسقم. ( اقرب الموارد ). بسیار بیماری. ( دهار ). بیمارناک. بیمارگن. بیمارگین. بیمارژون. ممراض. || سالی بیماری ناک. ( دهار ).

فرهنگ فارسی

بیمار غنج و مرد بسیار بیماری

جمله سازی با مسقام

مضحاک وجه وجه کل مطالب مسقام عین عین کل دواء