مزیال

لغت نامه دهخدا

مزیال. [ م ِزْ ] ( ع ص ) مرد زیرک پاکیزه خوی. مِزْیَل. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). || آمیزنده امور. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). راتق و فاتق. ( اقرب الموارد ). و رجوع به مزیل شود.

جمله سازی با مزیال

یک ریج خطی شکل است و در مزیال و دیستال سطح جونده دندان‌های خلفی دیده می‌شود. مارژینال ریج در سطوح مزیال و دیستال دندان‌های قدامی نیز هست اما برجستگی کمتری دارد.