لغت نامه دهخدا مردکش. [ م َ ک ُ] ( نف مرکب ) قتّال. کشنده. که مرد کشد: به هر سو بدان آهن مردکش به مردم کشی دست می کرد خوش.نظامی.
جمله سازی با مردکش نهنگ مردکش خواند، فلک خم کمندش را گهی کان دست در یاوش، دهد رفتار خرچنگش موج چون هم مردکش هم سرکش است در چنین موجی چه جای آتش است