لمبه

لغت نامه دهخدا

لمبه. [ ل ُ ب َ / ب ِ ] ( ص ) مرغ بیدم. کل ( در تداول مردم قزوین ).
لمبه. [ ل َ ب َ / ب ِ ] ( اِ ) ( در تداول مردم قزوین ) قرنیس گرداگرد سقف اطاق. || تخم مرغ که گاهی مرغ گذارد با پوست نرم. تخم مرغ که پوست نرم دارد نه سخت و این علت گونه ای است که گاه در مرغان پیدا شود. لنبه.

فرهنگ فارسی

قرنیس گرداگرد سقف اطاق یا تخم مرغ که گاهی مرغ زاید با پوست نرم.

جمله سازی با لمبه

💡 خانه قدیری رشت که مربوط به دوران پهلوی است، دارای اسکلت و سازه چوبی با سقف لمبه کوبی است.