یوسفستان

لغت نامه دهخدا

یوسفستان. [ س ُ ف ِ ]( اِ مرکب ) جایی که در آن یوسف ها ( زیبارویان ) باشند.مولوی این ترکیب را در بیت زیر آورده است و از آن محلی پر از یوسف یعنی پر از زیبارویی و جمال و به عبارت بهتر سرزمینی حسن خیز اراده کرده است:
یوسفی جستم لطیف و سیمتن
یوسفستانی بدیدم از تو من.

جمله سازی با یوسفستان

تا پری به ‌عرض آمد موج شیشه عریان شد پیرهن ز بس بالید دهر یوسفستان شد
جمال بی‌نشان در پردهٔ دل چشمکی دارد که در اندیشهٔ ما خاک‌گرد و یوسفستان شو
از دل تارست در چشم تو دنیا بی صفا یوسفستان است عالم دل مصفا کرده را
این چه لطف است که برخود چونظر اندازد یوسفستان شود ازپرتو عارض بدنش
ما ز گل پیراهنان صائب به بویی قانعیم از نسیمی یوسفستان می شود زندان ما
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تاروت فال تاروت فال عشق فال عشق فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال مارگاریتا فال مارگاریتا