پیشگاهی

این واژه در مفهوم اصلی خود، به حالت، کیفیت و منزلت فردی اشاره دارد که در پیشگاه شخصیتی بلندمرتبه حاضر شده است. این واژه که به صورت حامص مرکب ساخته شده، بر چگونگیِ قرارگیری و رفتار فرد در محضر بزرگان دلالت می‌کند و مفاهیمی همچون جلوس در پیشگاه و پیشگهی را در بر می‌گیرد. در این معنا، پیشگاهی بیانگر ادب، وقار و احترامی است که هنگام حضور در مکانی محترم و در برابر فردی صاحب‌جاه رعایت می‌شود.

در گستره‌ای فراتر از معنای تحت‌اللفظی، این اصطلاح به‌صورت مجازی بر مقام نخستین و مرتبه‌ی بلند ریاست دلالت دارد. در این کاربرد، پیشگاهی نمایانگر عالی‌ترین جایگاه قدرت و سروری در یک ساختار اجتماعی یا حکومتی است و به مقامی اطلاق می‌شود که فراتر از آن، مرتبه‌ای متصور نیست. این مفهوم، یادآور شکوه و عظمت مقام شاهی و جایگاهی است که دیگران در پیشگاه آن می‌ایستند و بر بزرگیِ صاحب آن گواهی می‌دهد.

بنابراین، واژه‌ی پیشگاهی به‌طور همزمان بر دو بعدِ حاضرشدگی محترمانه در مکانی خاص و داشتن عالی‌ترین مقام دلالت می‌کند. این دوگانگیِ معنایی، غنای این ترکیب را نشان می‌دهد؛ از سویی توصیف‌کننده‌ی حالتی از احترام و ادب است و از سوی دیگر، نماد اوج قدرت و حاکمیتی بی‌چون و چرا. این ویژگی، پیشگاهی را به اصطلاحی پرمایه و چندبُعدی در زبان فارسی تبدیل کرده است.

لغت نامه دهخدا

پیشگاهی. ( حامص مرکب ) حالت و کیفیت شخص در پیشگاه. جلوس در پیشگاه. پیشگهی. || مقام نخستین. مرتبه بلند ریاست. شاهی:
نخستین کیومرث آمد بشاهی
گرفتش در بگیتی پیشگاهی.مسعود مروزی.ترا بر سراندیب شاهی دهم
بهند اندرت پیشگاهی دهم.اسدی.تو جفت عزیزی و شاهی تراست
بمصر اندرون پیشگاهی تراست.شمسی ( یوسف و زلیخا ).این علم اگر حاضر است پیشت
یزدان بتو داده ست پیشگاهی.ناصرخسرو.بسی کسی که بر امید پیشگاهی
درمانده بخواری و پیشکاری.ناصرخسرو.شادی و جوانی و پیشگاهی
خواهی و ضعیفی و غم نخواهی.ناصرخسرو.|| ( ص نسبی ) آنچه روزه دار در وقت افطار خورد. مقابل سحرگاهی. ( آنندراج ).

فرهنگ عمید

۱. در پیشگاه بودن.
۲. (صفت نسبی ) آن که در پیشگاه قرار دارد.
۳. پیشوایی.

جمله سازی با پیشگاهی

کنون نیز هر جا که شاهی بود دگر دانشی پیشگاهی بود
هر جا که ز فضل پیشگاهی است منم و آن کو یک تن شها سپاهی است منم
شکفته باش که قصر وجود انسان را به از گشادگی جبهه پیشگاهی نیست