پر فساد

لغت نامه دهخدا

پرفساد. [ پ ُ ف َ / ف ِ ] ( ص مرکب ) پر از تباهی.

فرهنگ فارسی

( صفت ) پر از تباهی.

جمله سازی با پر فساد

ننگ ناید مر شما را زین سگان پر فساد دل نگیرد مر شما را زین خزان بی‌فسار
نیست سر پر فساد ناصبی شوم از در این شعر، بل سزای فسار است
بگفتند آن فرقه ی پر فساد که این است فرمان ابن زیاد
بدانست فرزانه کان پر فساد فرستاده ای بوده ز ابن زیاد
کنون بشنو از پور آن پر فساد سخن با عبیدالله بن زیاد
بهر چه بهر شکار این سگان پر فساد بهر چه بهر فریب این خران بی‌فسار