گردن شکسته

لغت نامه دهخدا

گردن شکسته. [ گ َ دَ ش ِ ک َ ت َ / ت ِ ] ( ن مف مرکب ) آنکه استخوانهای گردن وی شکسته باشد. || نفرینی است. دشنامی است: من گردن شکسته چرا این کار را کردم ! من گردن شکسته چرا فلان چیز را گفتم !

فرهنگ عمید

۱. آن که استخوان های گردنش شکسته باشد.
۲. [مجاز] نوعی دشنام و نفرین دربارۀ کسی.

فرهنگ فارسی

۱ - کسی که استخوانهای گردن وی شکسته باشد. ۲ - دشنام و نفرینی است: آن روزی که من گردن شکسته این پول را بانها دادم خیال نمیکردم که این قدر مردمان دنده پهن... باشند.

جمله سازی با گردن شکسته

💡 شمع و فتیله بسته با گردن شکسته می‌گفت نرم نرمک با ما که همچنین کن

💡 خصم ترا چو گلبن اگر سر دمد ز تن چون یاسمین ز دست تو گردن شکسته باد