در آن ثُقبه چرا و چون نگنجد که از تنگی نَفَس بیرون نگنجد
نوشته بر سر ما یفعل الله چرا و چون کجا گنجد درین راه
زین پیش اگر دم از جنون میزدهام وانگه قدم از چرا و چون میزدهام
بنگر چو شد عیان بلباس چرا و چون آنکو نهان بکسوت بیچون بی چراست
دانا ز تو چون چرا و چون پرسد بالات سخن نگوید، ای برنا
تاکی به چرا و چون دهی عمر به باد ای بنده خدایی به خدا بازگذار