پاک گوهر
فرهنگ فارسی
فرهنگ اسم ها
معنی: پاک گهر
جمله سازی با پاک گوهر
غیرت آرد خون بحر پاک گوهر را به جوش چون صدف لب باز پیش ابر نیسان میکند
زحرف آشنایی، پاک گوهر می رود از جا نسیمی سینه دریای اخضر را به جوش آرد
زبیقدری غباری نیست بر دل پاک گوهر را کسادی از گهر روشن روانی را نمی گیرد
در کهنسالی عیار فکرها روشنترست آبها را پاک گوهر می کند فصل خزان
گشود گوهری عقل گرچه بس کانها نیافت هیچگه این پاک گوهر کانی
مسلمان نباشد کسی کو به گیتی به دل مهر آن پاک گوهر ندارد