فرساینده

لغت نامه دهخدا

فرساینده. [ ف َ ی َ دَ / دِ ] ( نف ) فرسوده کننده. آنچه چیز دیگر را بفرساید و از میان برد. ( یادداشت به خط مؤلف ). || چیزی باشد که به سببی از اسباب مانند رسیدن آسیبی و مکروهی و یا به کثرت دست خوردن و... نقصان و خرابی تمام بدان راه یافته. ( برهان ).

فرهنگ عمید

۱. فرسوده کننده.
۲. نابودکننده.

فرهنگ فارسی

( اسم ) آنکه یا آنچه فرسوده کند.

جمله سازی با فرساینده

💡 با توجه به نایب قهرمانی بهمن نصیری در بخش مردان و نازنین ملایی در بخش زنان در فینال روئینگ انتخابی المپیک در آسیا، یک سهمیه به ایران تعلق گرفت. با توجه به انصراف بهمن نصیری و طی اقدامی جوانمردانه، ایشان طی پیامی به روابط عمومی فدراسیون قایقرانی اعلام کرد: «با توجه به قوانین پیچیده فدراسیون جهانی مبنی بر انتخاب یک نفر از بین من و خانم ملایی، به منظور کاهش فشار بر فدراسیون و شخص دکتر سهرابیان از این چالش فرساینده کناره‌گیری می‌نمایم» و بدین ترتیب نازنین ملایی نماینده ایران در المپیک شد.