غره گردیدن

لغت نامه دهخدا

غره گردیدن. [ غ ِرْ / غ َرْ رَ / رِ گ َ دی دَ ] ( مص مرکب ) فریفته شدن. گول خوردن.غره گشتن. مغرور شدن. رجوع به غره شود:
نگردد به گفتار مستانه غره
کسی کو دل و جان هشیار دارد.ناصرخسرو.

جمله سازی با غره گردیدن

به مال و جاه چندینی نباید غره گردیدن ز گرد این و آن دامن برافشانید، من گفتم
به مال و جاه چندینی نباید غره گردیدن ز گرد این و آن دامن بیفشانید، من گفتم
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
ضیق وقت
ضیق وقت
روزگار
روزگار
تازه
تازه
فال امروز
فال امروز