طلبیده

لغت نامه دهخدا

طلبیده. [ طَ ل َ دَ / دِ ] ( ن مف ) نعت مفعولی از طلبیدن. خواهان شده. خواسته: یک نفس را از چنگال مشقت خلاص طلبیده آید. ( کلیله و دمنه ).

فرهنگ عمید

خواسته شده.

فرهنگ فارسی

۱ - خواسته درخواسته. ۲ - جسته جستجو شده. ۳ - احضار شده فرا خوانده. ۴ - مطالبه شده.

جمله سازی با طلبیده

💡 نفس اماره پشیمان شده جانم را بشهادت طلبیده است و من یکتم

💡 هر کس طلبیده ز تو کامی و مرادی کام دل سودا زده ماست رضایت

💡 کردست به مسجد به صوامع طلب دوست او با من و بنگر به کجاها طلبیده است

💡 از سر کوی علی روی مپیچ آشفته کادم و نوح از این در طلبیده مقصود

💡 شمس برای جلوگیری از اعدام این زندانی سیاسی استمداد طلبیده و نوشته: «کسی نیست که حرفی ازش بزنه و با کمترین هزینه اعدامش میکنن. اجازه ندیم هر بلایی که خواستن رو با کمترین هزینه سر ناشناس‌ها بیارن.»