لغت نامه دهخدا
سایه رو. [ ی َ/ ی ِ رَ / رُو ] ( نف مرکب ) کنایه از شب زنده دار. ( برهان ) ( آنندراج ). شب زنده دار. ( شرفنامه ). || کنایه از دزد و عیار و شب رو. ( برهان ) ( آنندراج ).
سایه رو. [ ی َ/ ی ِ رَ / رُو ] ( نف مرکب ) کنایه از شب زنده دار. ( برهان ) ( آنندراج ). شب زنده دار. ( شرفنامه ). || کنایه از دزد و عیار و شب رو. ( برهان ) ( آنندراج ).
۱. در سایه رونده.
۲. [مجاز] شب رو.
۳. [مجاز] شب زنده دار.
( صفت ) ۱ - شب زنده دار. ۲ - شبرو عیار. ۳ - دزد.
💡 من چو سایه رو به دیوار عدم آوردهام تو بمان جاوید ای خورشید تابان! خیر باد
💡 تو آفتاب حسنی و ما سایه توایم ای آفتاب حسن ازین سایه رو متاب
💡 ندارد صرفهٔ غیرت به جنگ سایه رو کردن خجالت نقد بیکاریکه با ما گفتگو دارد
💡 هر کجا چون سایه رو آرم ز آباد و خراب نیست جز افتادگی سر منزل دیگر مرا
💡 تو ز آن سایه رو از چه بر تافتی چو حربا سوی مهر بشتافتی؟!