راست دیدن. [ دی دَ ] ( مص مرکب ) مستقیم دیدن. بر استقامت دیدن. مقابل نادرست و کژدیدن: توانی بر او کار بستن فریب که نادان همه راست بیند وریب.ابوشکور بلخی.چشم چپ خویشتن بر آرم تا دیده نبیندت بجز راست.سعدی.|| درست دیدن. حقیقت دیدن. بر صواب دیدن.
فرهنگ فارسی
مستقیم دیدن. بر استقامت دیدن
جمله سازی با راست دیدن
ما زاغَ الْبَصَرُ وَ ما طَغی (۱۷) چشم کژ نشد و از راست دیدن در نگذشت.
غرض باشد شفقت راست دیدن جهان انسان که حق آراست دیدن