دست پاک
فرهنگ عمید
۲. [قدیمی] تهیدست و فقیر.
فرهنگ فارسی
جمله سازی با دست پاک
گرم دو دیده بدوزند روی دوست ببینم که اندرون مصفا چو دست پاک کلیم است
دامن یوسف به دست پاک ما خواهد فتاد بر زلیخا مصر را بیت الحزن خواهیم کرد
در تحیر ماند شست از خویش دست پاک گشت از خویش و در گوشه نشست
ز حق تا کار دین آرد به سامان ز فرقانش به دست پاک فرمان
ز کار خویشتنم دست پاک و حقه تهی که مهره چون بنشیند میان خوف و رجا
خواجه زنگی را غلامی چست بود دست پاک از کار دنیا شست بود