صبح رو

لغت نامه دهخدا

صبح رو. [ ص ُ ] ( ص مرکب ) سپیدرو. سپیدچهره. آنکه رخسارش در درخشندگی به صبح ماند:
شب همه شب انتظار صبح رویی میرود
کآن صباحت نیست این صبح جهان افروز را.سعدی.

فرهنگ عمید

سپیدرو، سپیدچهره، کسی که چهره اش مانند صبح روشن و درخشان است.

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - آنکه به صبح حرکت کند. ۲ - مسافر.

جمله سازی با صبح رو

ما سیه روز و رخت مهر و دمت عیسی صبح رو به ما کن که غنیمت شمریم این دم را