بلبل پرندهای کوچک و زیبا با آواز دلنواز است که در باغها و باغچهها زندگی میکند و آوازش در فصل بهار به گوش میرسد. در ادبیات فارسی، بلبل به عنوان نماد عاشق و دلدادهای که برای معشوق خود میخواند، به کار میرود.
به عنوان مثال، در شعرهای حافظ و سعدی، بلبل به تصویر کشیده میشود که در کنار گلها میخواند و عشق خود را ابراز میکند. در واقع، بلبل و گل نمادهای مکملی هستند که در ادبیات به وفور مورد استفاده قرار میگیرند و به زیبایی و لطافت عشق اشاره دارند.
گهی بستان ز تقدیرش چو مفلس بینوا گردد گهی بلبل ز تسبیحش چو مطرب خوش نوا باشد
بهترین فصل برای دیدن شگفتیهای منطقه، شنیدن صدای کبکان و بلبلان و صدای روح بخش آب، فصل بهار، بویژه ماههای اردیبهشت و خرداد میباشد.
تا تو در جلوه حسنی چو گل ای سرو سهی بلبل دل بود از شوق تو خاموش کجا
تو هم گل بستانی هم شمع شبستانی هم روز منت بلبل هم شب شده پروانه
یکی از اشعار حافظ با این بین آغاز میشود: «شاهد آن نیست که مویی و میانی دارد/بندهٔ طلعت آن باشد که آنی دارد.» یکی از اشعار سلمان ساوجی که به این اصطلاح اشاره دارد، چنین است: «ترا آنی است در خوبی که هر کس آن نمیداند/خطی گل بر ورق دارد که جز بلبل نمیخواند».
اکبر گلپایگانی ۱۰ بهمن ۱۳۱۲ در تکیه زرگرهای عودلاجان تهران زاده شد. پدر او محمدحسین گلپایگانی معروف به مرشد حسین یا حاج حسین بلبل مرثیهخوان بود و در تکایا و محله ارجوقربی داشت. گلپایگانی در پنج سالگی مادر خود را از دست داد و این حادثه در آن زمان تأثیر بدی بر روحیه وی گذاشت. او یک برادر کوچکتر با نام محمد گلریز دارد که خوانندهٔ موسیقی سنتی است.